در باشگاه کتابخوانی مورخ ۱۴۰۱/۱۱/۲۷ کتاب در ستایش تن آسانی نوشته برتراند راسل خوانده خواهد شد.
در بریدهای از نوشتار «راههای تنآسایی» نوشته فیلیپ گدار میخوانیم: «اخلاقِ کار، کُندی و آهستگیِ انسانی را شرم و عیب میداند. همهچیز باید برای ما بر پایهی تندی و سرعت دارای بازدهی و کارآمدی باشد، هنجار فراهمکنندهی افزایشِ هرچه بیشتر تولید به یمنِ ماشینآلات را محترم بشمرد، ماشینآلاتی که به نوبهی خود از خدمتکارانِ انسانیاش میطلبد که سریع، هنجارمند، دقیق و وقتشناس باشند. از هنگام طلوع صنعت تا کنون شبهانسانها مؤظف بودهاند خود را با ماشین تطبیق دهند. از همان سدهی نوزدهم، هنگامی که پُل لافارگ آسیبهای انقلاب صنعتی را مشاهده کرد، فکرِ ساختنِ ماشینهایی برای بزرگسالان امکانپذیر شده بود. اما به جای این اقدام، صاحبان صنایعِ بافندگی کارِ کودکان را چنین توجیه کردند که فقط کودکان میتوانند با جثههای کوچکشان به زیر ماشینآلات بخزند و نخ و رشتههای گسیخته را گره بزنند. چنانکه انگار تصورِ ساختنِ ماشینآلاتِ «خاص بزرگسالان» امکان نداشته است. این نسلهای پیاپیِ کودکان بودند که بهاجبار در برابر ابعادِ ماشینآلات کمر خم کردند و نه اینکه ماشینآلات ویژگیِ انسانی را رعایت کرده باشند. در دهلیزهای معادن، کودکان واگنهای کوچکِ پُر از زغالسنگ را که از راهروهای تنگ میگذشت، به ادعای استثمارکنندکانشان، «بهراحتی» به جلو هْل میدادند… توجیههای اساسی دیگر نیز در همین راستا بود، یعنی کار را عامل تحققبخشیدن به آنچیزی میدانست که در انسانِ اندیشهورز انسانی است: با کارکردن از اوانِ کودکی هر کسی ارزشهای حقیقی زندگی را یاد میگیرد؛ در هنگام کارکردن، دستِ کم، آدم مشغول میشود. یعنی که به چیز دیگری فکر نمیکند، مانند کتابخواندن، بحثکردن، کشفِ عشق، انقلابکردن، یا صرفاً استراحتکردن.»